پادکست گپدایو (30) بررسی موسیقی متن فیلم بابل (بخش دوم)
پادکست موسیقی متن گپدایو در قسمت سیام این مجموعه پادکستهای دیدنی و شنیدنی به سراغ فیلم بابل به عنوان یکی از فیلمهای تأثیرگذار تاریخ سینما رفته است.
با ما در بخش دوم از سیامین قسمت پادکست موسیقی گپدایو همراه باشید.
بخش اول بررسی موسیقی متن فیلم بابل
فایل صوتی و کمحجم پادکست گپ دایو:
سبک آهنگسازی گوستاوو آلفردو سانتائولایا (Gustavo Alfredo Santaollalla)؛
سانتائولایا آهنگساز و تهیهکننده آرژانتینی متولد 1951 میلادی است. او موسیقی حرفهای را در سن شانزده سالگی با گروه آرکو آیریس-گروه راک آرژانتینی- شروع کرد. سپس به لسآنجلس مهاجرت کرد و با گروهش-Wet Picnic- به موسیقی راک اند رول پرداخت. اولین آلبوم انفرادیاش را در سال 1981 میلادی منتشر کرد و این کار زمینهای شد برای فعالیت حرفهای سانتائولایا. با فیلم نفوذی بهصورت حرفهای وارد دنیای سینما شد و بعد از آن موسیقی متن فیلمهایی مثل عشق سگی، 21 گرم، کوهستان بروکبک، بابل، بهسوی طبیعت وحشی، شبهای بلوبری من، زیبا، خاطرات بمبئی و زمان قرضی را ساخت. او همچنین ساخت موسیقی متن مجموعههایی از قبیل ددوود (شبکه HBO)، سریال 24 (Fox TV)، تختگاز (شبکه BBC/ سال 2011) را نیز برعهده داشته است. در طول سالها فعالیت حرفهای او بارها نامزد دریافت جوایز معتبر شده و جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم (بابل و کوهستان بروکبک)، جایزه بفتا، جایزه گلدن گلوب و جایزه گرمی را کسب کرده است.
«من خودم را آهنگساز فیلم نمیدانم، بلکه احساس میکنم هنرمندی هستم که از فرمهای مختلف برای ابراز کردن خودم استفاده میکنم. من عاشق این کارم.»
سبک موسیقی سانتائولایا، موجب ایجاد تغییراتی در هالیوود شد. وقتی او برای فیلمهای بابل و کوهستان بروکبک برنده جایزه اسکار شد، برخی از منتقدان ابراز کردند که تکنیک غیرسنتی او در خور این جایزه نبوده است. او بیش از پنج دهه است که در زمینه آهنگسازی فعالیت دارد ولی هرگز نتخوانی و نتنویسی نکرده و از گروه ارکستر استفاده نمیکند؛ بلکه بهمحض اینکه احساس کند باید آهنگ بزند، گیتار را برمیدارد و شروع به نواختن میکند؛ گاهی در این بداههنوازی خاویر کاسالا- ویولنسلنواز آرژانتینی- هم او را همراهی میکند. سانتائولایا و کاسالا عضو گروه Bajofondo هستند.
«استفاده کم از ساز و ترکیب صداها و استفاده از سکوت، باعث میشود مردم با آهنگ ارتباط برقرار کنند؛ مایه خرسندیام است که مردم کارهای مرا دوست دارند.»
سانتائولایا با خواندن فیلمنامه، موسیقی متن را میسازد. به قول خودش این رویکرد ادبی، باعث میشود که آهنگساز نقش خلاقانهتری در فیلم بازی کند و همزیستی قویتری بین سینما و موسیقی ایجاد میکند. او موسیقی را میسازد و بدون استفاده از گروه ارکستر آنرا اجرا میکند.
«با این کار به موسیقیام، شخصیت میدهم. آهنگهای بسیاری ساخته شدهاند اما بیشتر آنها هویت شخصی ندارند.»
مینیمال بودن و غم نهانی هویت شخصی آهنگهای گوستاوو سانتائولایا است. در کنسرتهایش، پرانرژی و سرزنده اجرا میکند. همراه گروه Bajofondo که از آهنگسازان آرژانتینی و اروگوئهای تشکیل شده، اجرایی پرجنبوجوش دارد.
او بعد از وقفهی بیست سالهای که در اجرای زنده داشت، گفت: «سالهای سال بود که این فعالیت جسمی را انجام نمیدادم اما وقتی دوباره شروع کردم با خودم گفتم چرا اجرای زنده نمیکردم! خوشحالم که دوباره روی صحنه میروم.»
همکاری با گروه Bajofondo ارتباط او را با اصل و نصب آرژانتینیاش بعد از گذشت سی سال از مهاجرتش به آمریکا، حفظ میکند. در گروه آنها همه نوع صدای جدید و قدیم شنیده میشود؛ پیانو، گیتار، ویولون، درامز، باس و حتی سینتیسایزر. برخی به آنها اسم گروه «الکترو-تانگو» دادهاند. برچسب زدن روی موسیقی سانتائولایا کاری بیهوده است. کارهای او شبیه مجموعهای از بیتها و قطعاتی است که ریشه آرژانتینی، پیشینه راک او و علاقهاش به موسیقی الکترونیک را نشان میدهد.
«وقتی همه اینها را انجام میدهم احساس کامل بودن میکنم. فکر نمیکنم هیچوقت بتوانم خودم را به یک چیز محدود کنم.»
ali
و شلیک تفنگ توسط پسر چوپان به اتوبوس گردشگرها به مخاطب این پیام را مخواد برسونه که کشورهای جهان سوم و فقیر چه از نظر مالی و فرهنگی نباید تکنولوژی به دستشون برسه چون بخاطر خلاء فرهنگی و سواد و آموزش برای دنیا خطر آفرین هستند و لی این نکته را نباید فراموش کنیم که تکنولوژی دست کشورهایی که این خلاء ها را ندارند هست و باعث سلطه این کشور ها بر کشور های دیگر شده. در هر صورت این تحلیل بنده درباره فیلم بابل بود. ممنون
وب سایت ملودایو
سلام علی عزیز بسیار از نظرات ارزنده شما در تحلیل فیلم بابل لذت بردیم، لطفا باز هم تحلیلهای خواندنی خود را در مورد فیلمهای مورد بررسی در پادکستهای گپدایو با ما و سایر مخاطبان در میان بگذارید با سپاس فراوان از شما
ali
سه زندگی که هر کدوم با کمبود و خلاء خودش دست به گریبان بود حال چه خود بداند یا خود نداند در این فیلم هر کدوم از این سه زندگی خلاء و کمبود خودش را دارد یک زندگی با خلاء عشق و گرمای زندگی دست به گریبان هست که در آستانه پاشیدن هست(برد پیت و همسرش). یک زندگی با خلاء کمبود مادر و گرمای آغوش مادر مواجه هست که با بی هویتی و خود فروختگی و انحتات دست به گریبان هست(دختر شرقی).و یک زندگی با خلاء فرهنگی و سواد و آموزش که با آینده ای مبهم و تاریک دست به گریبان هست(پسر چوپان)...
ali
با سلام به امید و کیارش عزیز سپاسگذارم از پادکست زیبای فیلم بابل در این فیلم به نقطه پنهان زندگی انسان می پردازد که شاید کمتر کسی در تحلیل هایش به این نقطه پنهان اشاره کرده باشد. انسان با خلاء ها و کمبود هایش زندگی می کند و این خلا ء ها و کمبود ها در این فیلم به زیبایی به تصویر کشیده شده است. راز پنهان این فیلم در این سه زندگی نهفته است که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد...