آهنگ راکی، ترنم جاری زندگی
سیلوستر استالونه هم مثل قهرمان داستانش راکی بالبوآ، سال ۱۹۷۵ میلادی وقتی هنوز اولین قسمت از سری فیلمهای این مجموعه ساخته نشده بود، آهی در بساط نداشت، بازیگری دست چندم که چندتایی نقش کوتاه این جا و آن جا بازی کرده بود و ۱۰۰ دلاری هم بیشتر ته حساب بانکیاش نبود. استالونه در آن سالها آنقدر ندار بود که مجبور شود سگ محبوبش را نیز بفروشد تا بلکه دیگری پیدا شود که خورد و خوراک بهتری به حیوان بینوا برساند.
راکی روایت قهرمانی معمولی؛
شاید همین سختی روزگار بود که منبع الهامی برای استالونه جوان شد تا عطش فیلنامهنویسی و آرتیست شدنش را با خلق یک قهرمان «از نفس افتاده» فرو بنشاند، آدم معمولی که همان حضور روی رینگ و مسابقه دادن برایش حکم پیروزی را دارد. ورزشکاری که همه نادیده میگیرندش و نقطهی عطف زندگانی فقیرانهاش، مشتهایی است که در ایستادگی با یک قهرمان اسم و رسمدار و صد البته پولدار نوش جان میکند.
قصهی راکی اینطور شروع شد و به آنجایی رسید که میدانید، برند تجاری که تا شش قسمتی برای تماشاگران ماجراها داشت و بعد از آن هم دوباره در فیلمهای دیگری مثل «کرید» به زندگی سینماییاش ادامه داد و قرار است همچنان هم ادامه بدهد.
برای ما که با کمی اغماض از هم عصران و هم نسلان بالبوآی بوکسور هستیم، راکی شده است نماد هر آنچه که میتواند انگیزشی باشد و هیچ بعید نیست مخاطبی که همین امروز هم یکی از قسمتهای راکی را میبیند، فیلش یاد هندوستان کند که باید برنامهای چید و ورزش و نرمش را دوباره در برنامهی روزانه گنجاند.
کم نیستند منتقدانی که به خاطر همین تم ورزشکارانه و خوشخیالانه از فیلمهای استالونه انتقاد میکنند و به شدت از دست هیئت ژوری اسکار شکار هستند که چرا در حضور فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی بزرگ، اسکار بهترین فیلم سینمایی را به راکی دادند، فیلمی که جز تکرار رؤیاهای پوشالی حرف تازهای برای گفتن ندارد.
با وجود تمام این نقدها بعد از گذشت بیشتر از چهل سال که از ساخته شدن این فیلم میگذرد، راکی دستساز استالونه همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده است و در فهرست فیلمهای پر مخاطب تاریخ سینما جایگاهی ثابت پیدا کرده است. نکتهی جالب اینکه هر چه از ساخته شدن این فیلم بیشتر میگذرد، تصویر قهرمان فروافتادهای که در آخر داستان به رستگاری میرسد، در سینماها بیشتر و بیشتر رنگ میبازد و به نظر میرسد که این «گونهی سینمایی» مثل خیلی دیگر از گونههای خوب یا بد این صنعت در معرض خطر انقراض قرار گرفته باشد.
راکی در زمانهی ما؛
برخی معتقدند زمانهی جدید این قبیل قهرمانان را بر نمیتابد و خط مشترکی برای همذات پنداری با چنین قهرمانانی پیدا نمیکند، سینمای تجاری امروز یا در قُرق ضد قهرمانانی است که واپسماندگی را ترویج میکنند و به بیاخلاقی و فرصتطلبی خود مینازند، یا از آنِ روشنفکرنماهایی است که با شعارهای «قلنبه سلنبه» مدام دنیای پیرامون را لعن و نفرین میکنند، غافل از اینکه با این غُر زدنها فرصت زیستن را نیز از دست خواهند داد، در این دستهبندی نباید از ابرقهرمانان نیز غافل شویم که جز با چسب بودجههای چندین و چند میلیون دلاری به صدر جداول فروش نمیچسبند و همه چیز از فن و تکنیک و اکشن دارند، جز داستانی که چهل سال بعد هنوز یادت مانده باشد و دوستش داشته باشی و بخواهی دوباره تماشایش کنی!
با تمام این توضیحات، پس چرا راکی هنوز عزیز و دلنشین است؟ شاید اگر چند سال پیش بود و دنیا حال و روز خوشتری داشت، برای پاسخ این سؤال میشد استدلال کرد که امید همیشه شاهکلیدی است که به مذاق مخاطب خوش میآید و پیر و جوان دوست دارند سربلندیِ از پا فتادهای را روی پردهی نقرهای تماشا کنند. اما امروز که امیدها بیشترشان ناامید شدهاند، چه؟
به نظر میرسد راکی بالبوآ بعد از تمام این سالها همچنان دیدنی است، چون هنوز تمام قصههایش را روایت نکرده است، همان قصههای سادهای که بدون منت از زندگی یک آدم معمولی میگویند که شور بَرش داشته که میتواند با قهرمان بنام سنگین وزنها، روی رینگ مشتزنی، شاخ به شاخ شود.
به نظر میرسد برای تماشاچی امروز، همان تماشاچی که ممکن است بارها راکی را دیده و شنیده باشد، دیگر راکی، تنها داستان پیروزی نیست، داستان شکست هم نیست و یا حتی روایت مبارزه کردن، سختکوشی و نباختن!
به نظر میرسد این روزها که آسمان اکثر خیالها ابری و خاکستری است، داستان راکی هنوز دیده میشود چرا که داستان «خودی» است که در دنیای غیر خودیها گرفتار شده است. داستان بیقراری، داستان آرزوهای محال، آرزوهایی نه برای رسیدن و یا حتی نرسیدن، بلکه آرزوهای فقط برای داشتن!
راکی در دنیایی که با متر و معیارش، سکون کاربر و سرعت اینترنت، آپلود و دانلود است، فیلمی شده است که شور دویدن را درونت زنده میکند و شور یک جا نماندن، از چارچوب بیرون زدن و رفتن و رفتن!
Bill Conti و نوای قهرمانی؛
داستان راکی به کنار، موسیقی این فیلم هم برای خودش قصهها دارد و درست مثل قهرمان فیلم، حاصل نبوغ آهنگسازی است که تا پیش از این کار در حرفهی خود، گمنام بود و شهرت چندانی به هم نزده بود. استالونه بعد از کش و قوسهای فراوان موفق شد Bill Conti راضی کند تا تنها با ۲۵۰۰۰ دلار موسیقی فیلم راکی را بسازد و با همین بودجه نوازنده استخدام کند، استودیوی ضبط اجاره کند و دست آخر نوارهای ضبط را هم شخصا خریداری کند.
اما تمام این محدودیتها باعث نشد تا موسیقی متن زیبای فیلم راکی شنیده نشود و قطعهای که با عنوان Gonna Fly Now مشهور شده است تا نامزدی اسکار ترقی نکند.
Conti برای اینکه زبان موسیقیایی فیلم راکی شود از چهار لحن مختلف و پرطرفدار استفاده کرده که ریشه در آهنگهای محبوب معاصر و ژانرهای پاپ، راک و دیسکو داشت.
راکی و سرود مقدس ورزش؛
هوشمندی Conti در این بود که دریابد داستان پرکششی چون راکی نیازمند یک سرود مقدس است، همین ایده بود که منجر به خلق آهنگ مشهور Gonna Fly Now شد، آهنگی که تا سینما زنده است، یاد و نام فیلم راکی و صحنههای خاطره برانگیزش را در ذهن زنده میکند. آهنگی که در فهرست ۱۰۰ موسیقی متن برتر دنیا، به انتخاب منتقدان رتبهی پنجاه و هشتم را از آن خود کرده است.
سرود مقدس Conti هر بار که نواخته میشود، تماشاچی ناخودآگاه انتظار قهرمان بیادعایی را میکشد که فروتنانه وارد قاب شود و بیتوجه به خستگیها، آرام و قرار نداشته باشد.
Conti دو درونمایهی دیگر را نیز دستمایهی آهنگسازیاش برای فیلم راکی کرده است، مبارزه و قهرمانی؛ هر دوی این درونمایهها به کرات با موسیقی متن فیلم راکی در گوش مخاطب نواخته میشوند و وی را در کشمکش قهرمان فیلم برای از پای ننشستن با شخصیت راکی همراه میکند.
البته هنرنمایی Conti تنها به رینگ مسابقه ختم نمیشود و گاه و بیگاه با سراغ گرفتن از عشق راکی به آدریان با درونمایههای عاشقانه به انسانی شدن چهرهی راکی در چشمان مخاطبان کمک میکند.
با تمام این نغمهها و نواهاست که Conti موفق میشود یکی از ماندگارترین موسیقیهای متن تاریخ سینما را خلق کند، موسیقی که بعد از گذشت چندین دهه همچنان یکی از یگانه مراجع موسیقایی برای برانگیختن و به تکاپو انداختن مخاطبانی است که در رخوت و سستی دنیای ماشینی و در دور باطل روزمرگیها و یکنواختیها اسیر شدهاند.
برای آشنایی بیشتر با موسیقی متن فیلمهای ماندگار تاریخ سینما حتما پادکستهای گپ دایو تولید شده در استودیو ملودایو را ببینید و بشنوید.