نقد فیلم The Darkest Hour

ریحانه عرفانی - جمعه، 11 اسفند 1396

مروری بر فیلم The Darkest Hour

هرگز فکر نمی‌کردم با تماشای یک فیلم تا این حد تصوری که از چرچیل داشتم تغییر کند. وقتی‌که در طول ماجرا حرف از ترسناک بودن چرچیل به میان می‌آید، بیشتر خنده‌دار است تا باورپذیر. او بیشتر شبیه یک پیرمرد باهوش دوست‌داشتنی است، مردی احساسی که زود گریه می‌کند و تحت تأثیر قرار می‌گیرد، گاهی هم عصبانی می‌شود. او در جایگاه یک مقام سیاسی و آن‌هم نخست‌وزیر در زمان جنگ جهانی، ستودنی است چراکه نظرات مردم در جان و قلبش اثر می‌کند. او حرف‌های تایپیست جوانش را از چشم‌هایش می‌شنود. تمام این حرف‌ها و تصورات از جایی نشأت نمی‌گیرد غیر از فیلم The Darkest Hour به کارگردانی قوی “جوی رایت” و بازی محشر “گری اولدمن” که شگفت‌آور بود! این تنها گریم و دیالوگ‌ها نبود که گری اولدمن را به چرچیل تبدیل کرده بود، بلکه نوع راه رفتن، حرف زدن، حرکات بدن، حتی نوع نفس کشیدن او به قدری با خودش تغییر کرده بود که اگر اسم او را روی پوستر نمی‌دید احتمال این را هم نمی‌دانستید که این مرد گری اولدمن باشد.

در اولین سکانسی که از چرچیل می‌بینیم، کارگردان نمایی کلی از شخصیت و نوع برخورد چرچیل به ما نشان می‌دهد. وقتی دختر تایپیست توسط یکی از خدمه چرچیل در حال آموختن حساسیت‌ها و قوانین چرچیل است، تصویری نسبتاً ترسناک در ذهن ما نقش می‌بندد، اما دختر وقتی وارد اتاق می‌شود با پیرمردی چاق مواجه می‌شویم که روب‌دوشامبر صورتی بر تن دارد و درحالی‌که روی تخت دراز کشیده، گربه‌ای روی پایش در حال حرکت است. این تصویر اولیه به‌خوبی تضاد شخصیت درونی او را با دیدی که مردم از او دارند نشان می‌دهد. او برخوردهایی نسبتاً تند دارد اما بیشتر شبیه بهانه‌گیری و غر زدن است. وقتی دختر را از اتاق بیرون می‌کند و همسرش برای صحبت به اتاقش می‌رود ، این تفاوت شخصیت درونی او با ظاهرش بیشتر مشخص می‌شود.

از بخش‌های جالب اشاره فیلم همین رابطه میان چرچیل و همسرش بود، احساسی که میان آن دو جریان داشت بسیار زیبا بود، ما شاهد یک داستان عاشقانه میان یک زوج جوان نبودیم، اینجا خبری از جذابیت‌های بصری دو بازیگر سرشناس و سکانس‌های Romance هالیوودی نبود؛ تمام جذابیت این رابطه به عشق بادوام میان این دو بود، عشقی که سرشار از حمایت و اهمیت شده بود. ما می‌توانستیم به عینه جمله “پشت هر مرد موفق، یک زن موفق ایستاده” را ببینیم.

فیلم The Darkest Hour با اینکه روایتگر یک بخش از تاریخ بود که به‌ طور نسبی همه ما از آن خبرداریم، جذابیت خودش را حفظ کرده است. نمایش انسانیت سرشار چرچیل در برخی از صحنه‌ها به اوج خودش می‌رسد و آن قدر این حس قوی است که دلتان می‌خواهد او را از فیلم بیرون بکشید و در آغوش بگیرید. در فیلم‌های امسال   دو فیلم به مرور تاریخ جنگ انگلستان با نازی‌ها و محاصره نیروها در دان کرک می‌پردازد یکی “دان کرک” کریستوفر نولان و دیگری “سیاه‌ترین ساعت ” جوی رایت. داستان The Darkest Hour درواقع روایتگر همان واقعه دان کرک از زاویه دید دیگری است. کل ماجرای فیلم روایتگر چند روز ازنخست وزیری چرچیل است، روایتی که به ما نشان می‌دهد با تمام نقص‌هایش و با تمام انتقاداتی که درباره او شنیده می‌شود درنهایت کار خود را به‌خوبی انجام می‌دهد. او برخلاف بسیاری از سیاستمداران که در ظاهر به فکر جان جوانان هستند و درواقع موقعیت خودشان را در نظر می‌گیرند، به نظر مردم اهمیت بسیاری می‌دهد که سکانس مترو اوج این داستان بود (هرچند واقعیت نداشت).

 

فیلم‌برداری و نورپردازی در برخی صحنه‌ها، فوق‌العاده بود و به‌حق لایق دریافت جایزه برگزیده است. توجه زیاد به زبان بدن جزو مواردی بود که احساسات کاراکترها را بیشتر برایمان قابل‌لمس می‌کرد. برای مثال سکانسی که شاه از چرچیل برای نخست‌وزیری دعوت کرد چرچیل تا چند لحظه حتی از در وارد نمی‌شد، و حرکات هردو آن‌ها کاملاً تدافعی بود؛ اما در سکانس مکالمه آخر شاه و چرچیل(که روابط آنان بهتر شده بود)، شاه پیش آمد و در کنار چرچیل نشست.

The Darkest Hour به‌حق یکی از بهترین‌های اسکار امسال است و در بخش‌های مختلف شانس بردن را دارد. از کارگردانی و بازی بازیگران و فیلم‌برداری گرفته تا گریم و طراحی لباس٫ خصوصاً گری اولدمن که یکی از بهترین بازی‌ها را از خود به نمایش گذاشت.