بررسی فیلم مغزهای کوچک زنگزده (برنده سیمرغ جشنواره فیلم فجر)؛
مغزهای کوچک زنگزده و زنگار مشکلات اجتماعی؛
اگر از کلمه منتقد نیتی فراتر از نظرات منفی نگرانه داشته باشیم، قطعاً «مغزهای کوچک زنگ زده» را یک سیاهنمایی غیر واقعی و یا تقلید خطاب نمیکنیم . هنوز چند روزی از آغاز اکران فیلمهای جشنواره سال 1396 نگذشته بود که هومن سیدی بابت این فیلم از سوی برخی منتقدان متهم به سیاهنمایی و تقلید از فیلم «شهر خدا» یا city of god شد. برخی از منتقدین معتقد بودند که داستانی که در این فیلم به آن پرداخته شده غیر واقعی است و در حقیقت مبالغهای است از اتفاقات مشابه در کشورهای غربی! اما حقیقت این است که اگر بخواهیم منصفانه به این فیلم نگاه کنیم، شاید محور داستان مشابه فیلم «شهر خدا» باشد، اما ایده کلی داستان صرفاً یک بستر بوده و هنر کارگردان در خلق جزئیات کاملا نمایان است. فیلم مغزهای کوچک زنگزده فیلم خوش ساختی است و مفاهیم فلسفی مختلفی در لایههای پنهان فیلم، با نگاهی هنرمندانه به تصویر کشیده شده است. مفاهیمی که بسیار ظریف در دیالوگها و اتفاقات گنجانده شده و شاید به سادگی قابل تشخیص نباشد یا برداشتهای متعددی از آن شود.
مغزهای کوچک زنگزده تقلید یا نوآوری؟
داستان کلی فیلم، نمایی از زندگی مردم محلات قدیمی و کمتر توسعه یافتهی اطراف تهران است. جامعهای با افکار سنتی و درگیر آسیبهای اجتماعی که با مشکل اعتیاد دست و پنجه نرم میکند، در ابتدای فیلم زاویهی دید مشخص نیست و شما نمیدانید دقیقاً در حال شنیدن روایت از منظر کدام یک از اشخاص فیلم هستید. در اکثر سکانسها با دوربین روی دست فیلمبرداری شده و این نحوه فیلمبرداری یک فضای واقعی در خاطر مخاطب ایجاد میکند. خصوصاً حرکات دوربین در سکانسهای تند به خوبی هیجان را به مخاطب منتقل کند. جدا از فیلم برداری، اتفاقات و دیالوگها هم شاید کمی شما را مضطرب کند، اما با پیشروی داستان از حالت استرسزای فیلم کاسته میشود و شما را درگیر روند داستان میکند. داستان فیلم مشخصاً قابل حدس زدن نیست و چندین بار شما را غافلگیر میکند. همین مورد از محاسن قابل اشاره فیلم است و از مواردی که فرضیه تقلید در مورد فیلمنامهی این فیلم زیر سؤال میبرد.
مغزهای کوچک زنگزده شما را وادار به تفکر میکند. حتی اسم فیلم میتواند پیش فرضی از نگاه کلی فیلم به شما ارائه کند. اسم انگلیسی آن Sheeple انتخاب شده که مخففی از (Sheep گوسفند) و (People مردم) است به معنای مردمی که مثل گوسفند مطیع و تأثیرپذیرند. جمله معروف فیلم:
«میگن اگه چوپان نباشه گوسفندها تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه! یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن»
این صحبتها که ابعاد فلسفی دیگری غیر از مفهوم ظاهریش دارد، دقیقاً حکایت زندگی جامعهای است که در فیلم به تماشای زندگیشان نشستهایم. مردمی که توانایی تصمیمگیری ندارند و اهرم زندگی آنها دست شخص دیگری است. جامعه خلافکاری که لزوماً بدطینت نیستند و حتی سرکردهی آنان در کنار اقدامات نه چندان انسانیاش شخصیتی خاکستری دارد.
مغزهای کوچک زنگزده مستند یا ملودرام؛
هومن سیدی در این فیلم تلخیهای جامعه مارا به تصویر میکشد، وقتی از او پرسیده شد که آیا فیلم مغزهای کوچک زنگزده کاملاً بر مبنای حقیقت ساخته شده یا نه؟ اشاره میکند که:
«این فیلم مستند نیست و یک ملودرام است.»
حقیقت این است که ما برای تماشای یک واقعیت اجتماعی به تماشای فیلمهای سینمایی نمینشینیم، بلکه فرم داستان، فیلمنامه، بازی بازیگران، موسیقی و… است که ما را جذب فیلم میکند. مغزهای کوچک زنگ زده به سیاهنمایی هم متهم شده در حالی که اینچنین نیست. این نقد به نوعی بیانصافی در مورد این فیلم خوشساخت هومن سیدی است. کافیست قدری از زندگیهای اینچنینی اطلاع داشته باشیم و سرکی به حاشیهنشینهای اطراف تهران کشیده باشیم تا بفهمیم زندگی در این محلات چه کاستیهایی دارد. قطعاً پس از پیدا کردن دید کلی به ماجرا متاسفانه خواهیم دید این روایات به نوعی برگرفته از حقایق تلخ جامعه ما هستند. ما در این فیلم با مبالغه و سیاهنمایی مواجه نیستیم بلکه کارگردان فضایی را انتخاب کرده که تا به حال به آن پرداخته نشده است. نگاه متفاوت سیدی چیزی نیست که ما اخیراً با آن مواجه شده باشیم و با نگاهی به کارنامه او میتوان این را دریافت. برخلاف برخی کارگردانان جدید که فرم ساخت مشابهی را پیش گرفتهاند، هومن سیدی سبک خاصی را برای خودش ساخته است. خلق ساختارهای جدید و منحصر به فرد برای انتخاب فرم فیلم از برجستهترین ویژگیهای کارگردانی او است که پس از مشاهدهی آثارش نظر هر مخاطبی را جلب میکند. فیلم جدید هومن سیدی فیلم مغزداری است. فیلمی که شیوه کارگردانی متفاوتش آن را خوشایندتر میکند.
مغزهای کوچک زنگزده و استفاده از موسیقی و صدا؛
تلفیق موسیقیهای چوپانی با موسیقی متن فیلم از انتخاب های هوشمندانه آهنگساز است. الهامگیری از سبک موسیقی فیلم بابل با توجه به فضای مشابهی که این دو فیلم باهم دارند از موارد تاثیر گذار روی موسیقی متن است. استفاده از پرکاشن و دف حس حاشیهنشینی را کاملاً منتقل میکند. انتخاب صداهای مناسب برای صحنههای مختلف، مثل صدای تق تق قاشق «شکور» و صدای پنکه در صحنهای که «شاهین» به زیر پتو میرود به فشار عصبی این بخش اضافه میکند، مواردی که از منظر آهنگسازی قابل تحسین است.
برای آشنایی بیشتر با موسیقی متن فیلمهای ماندگار تاریخ سینما حتما پادکستهای گپ دایو تولید شده در استودیو ملودایو را ببینید و بشنوید.